چند ساعت پیش داشتم یک حمام پاییزی میگرفتم و حمام پاییزی طلبید که اینجا پست بگذارم. حمام پاییزی را برای این نمیگویم که چون در پاییز در حمام بودم. اسمش حمام پاییزی است چون حس پاییز دارد. شاید به خاطر اینکه در فصل پاییز هستیم و من در حمام بودم. یعنی میدانید؟ حمام ما پنجره و حتی منجره ندارد و وقتی در حمامی هیچ ایده ای ا بیرون نداری. اما به طرز عجیبی بعضی اوقات وقتی در حمامی حس میکنی که بیرون پاییز است. انگار میدانی هوای بیرون زودتر تاریک میشود و چراغ حمام نور پاییزی تری دارد. و پدرت هم به در میکوبد و میگوید جق پاییزی نزن بیا بیرون آب را حرام کردی. البته این یکی را زر میزنم چون من در حمام جق هیچ فصلی ای نمیزنم. در حمام مال پسرهای آماتور است. دخترها را نگفتم چون مال آنها اتفاقن حرفه ای و شدیدن جذاب و خدا شرحه شرحه کند بکشد مرا است.

به دلایل عمده ای این همه وقت اینجا پست نگذاشتم. یکی اش این بود که یک عالمه قدر سگ خوشحال بودم. و هنوز هم هستم و اگر حمام پاییزی نمیطلبید عمرن زر زرهایم را برایتان میاوردم. و یکی دیگرش هم این بود که یکی دو پست ا زمان خوشحالیم گذاشتم و ناناحن بودم که وقت نکرده ام بقیه ی پست های زمان خوشحالی ای اینجا بگذارم و یک جورهایی خواستم اینجا را به دست فراموشی بسپارم تا او سی دی ام درد نکند. و دلیل آخر هم اینکه اینجا کلی زر زر کرده ام که دیگر دوستشان ندارم. مثلن از آن همه نق و نوق که سر گله گله دختر زیبارو کرده ام پشیمانم و حقیقتن دیگر آن دخترها هم دوست ندارم. حداقل میدانم دیگر برای نمیخواهمشان. و اگر برایتان ارزشی دارم لطفن دیگر سراغ پست های قدیمی نروید. [هیچ ارزشی ندارد و همه سراغ پست های قدیمی میروند و شان هم نمیتواند بخورد.]

جدیدنها زندگی ام خیلی فرق کرده است. سر کار میروم. البته دقیقنکی و کاملنکی سر کار من نیست، یا حداقل تا امروز نبود. ولی میروم. و یک سری کار مار دارم. چیزهای آلمانی مآلمانی ترجمه میکنم. حقیقتن یک سری فیلم پرن را به فارسی سلیس ترجمه میکنم. آخر خیلی مهم است که وسط خودیی به مکالمه ی شخصت های داخل فیلم توجه شود. خصوصن اگر پی او وی ای چیزی باشد. من عاشق فیلم های پی او وی بودم. برای این میگویم "بودم" چون چند وقتی است پرن ندیده ام و امام علی شده ام. یادم است به یکی از بچه های دبیرستان میگفتم من عاشق فیلم پی او ویم چون حس میشود انگار خودت داری اِهِم (من خیلی مودب هستم و نمیگویم کردن.) و دیگر حس خودیی نمیدهد و حس میدهد و دوستم میگفت نه من هنوز بچه هستم و باید دو نفر دیگر هم را بکنند (او خیلی بی ادب است و نمیگوید اِهِم.) و من خودراضایی کنم. حالا اینها چه اطلاعات ارزشمندی است که دارم ساده لوحانه و رایگان در اختیارتان میگذارم؟ بروید پراکنده شوید مرغابی ها. اهه اهه. بعضی اوقات خیلی کسکش بیمزه هستم. باقی اوقات دیگر هم ی بیمزه. خلاصه سر کار مر کار میروم و شکم زن و بچه ام را سیر میکنم. حقیقتن زن و بچه ام شکم مرا سیر میکنند. من هیچ و کاری در رابطه با شکم ملت نمیکنم و فقط یک مصرف کننده ی لعنتی هستم. من برده ی نظام سرمایه داری و لئوناردو دیکاپریو و میسترسم هستم. جدیدنها موهایم را کره ای زده ام و شبیه قارچ شده ام. گوش هایم هم گوشواره کرده ام. و م هم واره اهه اهه. عکسم را احتمالن در آخر پست بگذارم چون احتمالاً دلتان برای قیافه ی کریه المنظر کیوتم تنگ شده است. من خیلی کیوت هستم. من را با چایی در تولدها میخورند. وای چقدر زر میزنم. تازه یک دوستدختر هم گیر آورده ام که خیلی دوستش دارم. جای تعجبش اینجاست که او هم مرا دوست دارد. تازه با آن دستخط تخمیم هم دوستم دارد. مادرم خیلی سعی کرد با آن دستخطم مرا دوست داشته باشد ولی نهایتن فقط گفت دستخطت چقدر گرد است. نمیدانم دستخط گرد یعنی چی. دستخطم است احتمالن. گرد یعنی . بقیه چیزها نهایتن دایره یا بیضی هستند یا فقط سعی کرده اند گرد باشند. دوستدخترم خیلی زشت است. با اینکه چشمان آبی دارد و شبیه دخترهای آلمانیست. شاید چون اهل آلمان است. به زبان چینی هم مسلط است. موهایش هم نارنجی رنگ کرده. و پاهای زشتی دارد. و ش هایش هم میزند. و چشمان قوی ای دارد. یعنی عینکی نیست. دیگه چی؟ آهان قدش هم کوتاه است. دیروز قرار بود دوست دخترم را ببینم و یک جوش ی زده بودم. از خواهرم پرسیدم این جوش ی که زده ام ضایع است؟ و خواهرم گفت نه. نزدیکتر رفتم و گفتم حالا چی؟ گفت نه. گفتم اگر بخواهم بوست کنم چی؟ گفت نه فکر نکنم. گفتم بگذار بوست کنم ببین ضایع است و چندشت میشود یا نه؟ و بعد لب های غنچه شده ام را به لب های خواهرم نزدیک کردم. خواهرم گفت لبهایم را قرار است بوس کنی؟ گفتم هان؟ نه؟! و بعد لپش را ماچ کردم. خواهرم گفت نه ضایع نیست. گفتم معلوم چی؟ معلوم هم نیست؟ گفت نه. گفتم باشد پس من میروم بیران. گفت کجا میروی؟ گفتم با محمدرضا میروم بیران. اسور تو گاد آن د بایبل. گفت باشد و برایم قل هو الله خواند و سمتم فوت کرد. فکر کنم دیگر لو رفت که دارد دیوخ میگویم. یعنی خوب داشتم پیش میرفتم ها. اما آن قسمتش که "دوستدخترم ش هایش میزند" کار را خراب کرد و بو بردم که از آن خط به بعد دیگر لو رفته ام. آخر واضحانه است که من عرضه ی پیدا کردن این مدل دوستدخترها که ش هایشان بزند را ندارم. کلن عرضه ی پیدا کردن هر نوع دوست دختری. شاید دوسدختری که گ هایش بزند. آخر مگر گ هم میزند؟ به هر حال عرضه ی آن هم ندارم. نهایتن فقط بتوانم دوستپسر شوم. به هر حال ولی خوشحال هستم. به دلایلی که نمیخواهم به همین سادگی رو کنم. حالا آخر سر هم معلوم میشود دو تا شاهدخت داره ام ها. البته شما نمیدانید شاهدخت و اینها چه است که. شما گاو ماوید. فقط من که کودتا بازی کرده ام میدانم. شما چه میدانید کودتا چیست. شما خر مرید. ببخشید بهتان توهین میکنم. این کارم ا قصد نیست. ا عمد است. من خیلی بیمزه است میدانم لازم نیست تو چشم و چالم فرو کنید. مگر اینکه آدم خوشکلی چیزی باشید.

 

پ.ن: عکس هم نذاشتم چون سخت و پاره کن بود. قیافه ی کریه المنظرم را خودتان تصور کنید. و جق ناراحت بزنید.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Matthew شاعرانه verpoh آوای فاخته پنجره چوبی H♡L گالری ساعت مد یزد ناناز چت|هک چتروم ناناز چت به دلیل بی ادبی نیلوفر با کلامت آرام میشوم